کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ




نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو




آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 زندگي زيباست چشمي باز کن

گردشي در کوچه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشانقش بست
عينک بدبيني خود را شکست
علت عاشق  ز علتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من ميان جسم ها جان ديده ام
درد را افکنده درمان ديده ام
ديده ام بر شاخه احساس ها
مي تپد دل در شميم ياس ها
زندگي موسيقي گنجشکهاست
زندگي باغ تماشاي خداست
گرتورانور يقين پيداشود
مي تواند زشت هم زيباشود
حال من در شهر احساسم گم است
حال من عشق تمام مردم است
زندگي يعني همين پرواز ها
صبح ها لبخندها اوازها
اي خطوط چهره ات قران من
اي تو جان جان جان جان من
باتو اشعارم پرازتو ميشود
مثنوي هايم همه نو ميشود
حرفهايم مرده راجان ميدهد
واژه هايم بوي باران ميدهد
 

[+] نوشته شده توسط مریم در 15:4 | |







 دعايت ميکنم عاشق شوي روزي

بفهمي زندگي بي عشق نازيباست
دعايت ميکنم با اين نگاه خسته گاهي مهربان باشي
به لبخندي تبسم را به لبهاي عزيزي هديه فرمايي
بيابي کهکشاني را درون اسمان تيره ي شبها
بخواني نغمه اي با مهر
دعايت ميکنم در اسمان سينه ات 
خورشيد مهري رخ بتاباند
دعايت ميکنم روزي زلال قطره ي اشکي
بيابد راه چشمت را
سلامي از لبان بسته ات جاري شود بامهر
دعايت ميکنم يک شب تو راه خانه ي خود گم کني
با دل بکوبي کوبه مهمانسراي خالق خود را
دعايت ميکنم روزي بفهمي باخدا
تنها بقدر يک رگ گردن وحتي کمتراز ان فاصله داري
وهنگاميکه ابري اسمان را با زمين پيوند خواهد داد
مپوشاني تنت را از نوازش هاي باراني
دعايت ميکنم روزي بفهمي
گرچه دوري از خدا اما خدايت با تو نزديک است
دعايت ميکنم وزي دلت بي کينه باشد     بي حسد
با عشق
بداني جاي او در سينه هاي پاک ما پيداست
شبانگاهي تو هم با عشق با نجوا
بخواني خالق خود را
اذان صبحگاهي پرکند سينه ات را از نور
ببوسي سجده گاه خالق خودرا
دعايت ميکنم روزي خودت را گم کني
پيداشوي در او
دودست خاليت را پرکني از حاجت و 
بااو بگويي
بي تو اين معناي بودن سخت بي معناست
دعايت ميکنم روزي
نسيمي خوشه انديشه ات را
گردو خاک غم بروباند
کام گرم محبوبي تورا عاشق کند برنور
دعايت ميکنم وقتي به دريا ميرسي
با موج هاي ابي دريا به رقص ايي
و از جنگل تو درس سبزي و رويش بياموزي
بسان قاصدک ها با پيامي نور اميدي بتاباني
لباس مهرباني برتن عريان مسکيني بپوشاني
به کام پرعطش يک جرعه ي ابي بنوشاني
دعايت ميکنم روزي بفهمي
در ميان هستي بي انتها بايد تو ميبودي
بيابي جاي خود را درميان نقشه ي دنيا
برايت ازو دارم که يک شب
يک نفر با عشق درگوش تو اسم رمز بگذشتن ز شب    ديدار فردا را بياد ارد
دعايت ميکنم عاشق شوي روزي
بگيرد ان زبانت 
دست و پايت گم شود
رخساره ات گلگون شود
اهسته زير لب بگويي امدم
به هنگام سلام گرم محبوبت
و هنگاميکه ميپرسد زتو نام و نشانت را
نداني کيستي
معشوق عاشق؟
عاشق معشوق؟
اري بگويي هيچکس
دعايت ميکنم روزي بفهمي اي مسافر رفتني هستي
ببندي کوله بارت را
تورا در لحظه هاي روشن بااو
دعايت ميکنم اي مهربان همراه
تو هم اي خوب من گاهي دعايم کن.......

 

[+] نوشته شده توسط مریم در 14:58 | |