کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ




نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو




آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





  1. هرچه قدر بیشتر آدمها را میشناسی تنهاییت دلچسب تر میشود...

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 21:29 | |








  1. مــــَـــرבے ؟؟

    هــرچـقــבر مـــَـــغـــــــــرور ... !

    هــرچـقــבر صـــــــــــآدق ... !

    هــرچـقــבر ωــــــــــآده ... !

    هــرچـقــבر جـــَــذاب ... !

    هرچقــבر مـَـڪــآر ... !

    בرωـــــــــت . . .

    امــآ گـآهـے

    بــراے فــتـح یـڪـــ وجــب از جـغــرافـیــآےِ زטּ

    بــآیــב بــﮧ زانـــو بــیـفــتــے ... !!
     

 smstak.com عکس عاشقانه


[+] نوشته شده توسط مریم در 21:18 | |







  1. رضا توی فیلم "حوض نقاشی" به پسرش می گفت

    گریه نکن !

    مرد که گریه نمی کنه ..

    بعد مکثی کرد و گفت

    نه .. گریه کن

    اصلا گریه مال مَرده ..

    فقط سرت رو بگیر بالا و مث یه مرد گریه کن ...

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 20:38 | |







  1. همیشه دلتنگی ام را در دریای آغوش تو ریختم
    عجیب این دریا معجزه می کند
    تمام غم را می بلعد
    و باز آرام آرام است

    دریای لاجوردی من

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 20:32 | |







  1. مثل کبریت کشیدن در باد
    زندگی دشوار است
    من
    خلاف جهت آب شنا کردن را
    مثل یک معجزه باور دارم
    آخرین دانه کبریتم را میکشم
    در این باد
    هر چه باداباد...

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 20:6 | |







  1. روی تخته سنگی نوشته شده بود:
    اگر جوانی عاشق شد چه کند؟…
    من هم زیر آن نوشتم:
    باید
    صبر کند…
    برای بار دوم که از آنجا گذر کردم
    زیر نوشته ی من کسی نوشته بود:
    اگر صبر نداشته باشد
    چه کند؟…
    من هم با بی حوصلگی نوشتم:
    …..بمیرد بهتراست
    برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم.
    انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد.
    اما………….
    زیر تخته سنگ
    جوانی را مرده یافتم…..!

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 19:59 | |







 
 
شخصی نزد حلاج اومد و گفت
 
 
 
من سالها ثروتم رو جمع کردم که به عربستان برم و خدا رو زیارت کنم
 
 
 
در راه که می رفتم به روستایی رسیدم که به خاطر جنگ ویران شده بود 
 
 
مردم زخمی بودن و سر پناهی نداشتند 
 
 
مقداری از ثروتم را خرج ساختن سرپناه و دارو برای مردم کردم
 
 
به روستای دیگری رسیدم کودکان یتیم و گرسنه را دیدم با باقی مانده ثروتم برای انها غذا تهیه کردم
 
 
به روستای دیگری رسیدم جوانی را دیدم زیر درخت نشسته بود تنها
 
 
و غمگین پرسیدم چرا ناراحتی گفت دختری که دوسش دارم پدرش گفته دخترش را به کسی میدهد
 
 
 
 که اسب داشته باشد  
 
 
 
 
من اسبم را به او دادم
 
 
به خود امدم دیدم دیگر هیچ چیز ندارم
 
 
از ادامه دادن راه منصرف شدم و به شهرم بازگشتم
 
 
وبا نارحتی به حلاج گفت
 
 
من بعد از این همه سال انتظار نتوانستم خدا را زیارت کنم


و حلاج به او گفت
 
تو خدا را زیارت کردی
 
 
 
خدا سرپناهی نداشت
 
 
تو برای خدا سر پناه ساختی
 
 
خدا زخمی بود تو خدا را درمان کردی
 
 
خدا گرسنه بود تو خدا را سیر کردی
 
 
خدا تنها و غمگین بود تو خدا را از تنهایی در اوردی
 
 
و حلاج در پایان گفت خدای حقیقی در هیچ کشوری و بر هیچ زیانی زندانی نیست
 
خدا یاری رساندن به انسانهاست 

[+] نوشته شده توسط مریم در 18:53 | |







  1. این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش
    همین بس که :
    نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است
    با تیغِ کُند

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 18:37 | |







  1. خدایا …

    دلم مرهمی می خواهد از جنس خودت!


    نزدیـــک؛


    بی خطــــر،


    بخشــــنده…


    بی منّـــــــــــــــــت … !

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 18:36 | |







  1.  


    زندگی شیرین است!
    زندگی باید کرد... ولی نه به هر قیمت
    و بدانیم که
    شبی خواهیم رفت .... !!!
    و شبی
    هست که نباشد، پس از آن فردایی ...

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 12:45 | |







  1. رو تختم دراز کشیده بودم ،خوابم نمیبرد . . .

    گوشیمو برداشتم SmS نوشتم : "خوابم نمیبره"


    سکوت !
    یخ شدم !


    هیچکی نبود که اینو براش بفرستم . . .


    پاک کردم متن رو ،چیزی رو که هزاران بار تجربه اش کردم؛


    خیلی حس بدیه ،خیلی بد ، بی نهایت بد . . .

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 12:42 | |







The salt and the lake

 
 
 

 

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 20:45 | |







True love


[+] نوشته شده توسط مریم در 20:34 | |







Quotes from the wise

 
 
 
 
 
 
 
 
 

 
 

 
 

 
 

 
 

 
 
 
 
 
 

  


[+] نوشته شده توسط مریم در 20:24 | |







A WOW approach

So the next time you experience one of life's unexpected gusts, remember that little girl and make it a "Wow!" experience. The "Wow!" response always works . . 


[+] نوشته شده توسط مریم در 20:17 | |







My delicious neighbor

عكس دختر, عكس دختر زيبا, زيبا ترين دختر, زن زيبا

MAN ...  IT'S NO FUN GETTING OLD!!! 


[+] نوشته شده توسط مریم در 20:6 | |







The young couple

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 20:2 | |







The gardener and his garden

 
 
 
 
 

Be alert and conscious of your thoughts and pick out the weeds of your negative thoughts consciously and quickly, at the right moment. 


[+] نوشته شده توسط مریم در 19:50 | |







If u want to b strong

 

 
 

 

If you want to be strong, be humble. Put your focus on doing, rather than worrying about getting credit.
 

If you want to be strong, be joyful. When you enjoy what you're doing, you are far more effective.
 

 

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 19:42 | |







May God gift u all the colors of life

 
colors of joy
 
colors of happiness
 
colors of friendship
 
colors of luv
 

and all other colors u want to paint in ur life 


[+] نوشته شده توسط مریم در 19:36 | |







 

 
 
 
 

At work, sharks are the new challenges that we face every day, in current tasks or processes, or when facing customers .  You are active, energized & happy when  you are constantly conquering challenges. You have the resources, skills & abilities to make a difference. Think about innovative ways /ideas to overcome these challenges. 


[+] نوشته شده توسط مریم در 19:34 | |







پسرم
پسر خوبم میدونم که تو هم روزی عاشق می شی. میایی جلوی من و بابات و از دخترکی میگی که دوستش داری. این لحظه اصلاً عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق که تو حاصل عشقی.
پسرم
مامانت برای تو حرف هایی داره. حرف هایی که به درد روزهای عاشقی ات می خوره.
عزیز دلم
یک وقت هایی زن، اخمو و بی حوصله است، روزهایی میرسه که بهونه می گیره. بدقلقی می کنه و حتی اسمت و صدا می کنه و تو به جای جانم همیشگی میگی: بله و اون می زنه زیر گریه. زن ها موجودات عجیبی هستند پسرم. موجوداتی که می تونی با محبت آرومشون کنی و یا با بی توجهی از پا درشون بیاری. باید برای اینجور وقت ها آماده باشی. باید یاد بگیری که دوستش داشته باشي و نازش رو بکشی.
عزیزم، پسر مغرور و دوست داشتنی من
ناز کشیدن شاید کار مسخره ای به نظر برسه، اما باید یاد بگیری. زن ها به طرز عجیبی محتاج لحظه هایی هستن که نازشون خریدار داره. میدونی؟ این ویژگی زن. گاهی غصه هاش مجبورش می کنه به گریه. خیلی پا پی دلیل گریه اش نشو.  همیشه نیازی نیست دنبال دلیل و چرا باشی تا بتونی راه حل نشون بدی گاهی فقط باید بشنویش. بذاری تو بغلت گریه کنه و بعد فقط دستش رو بگیری و ببریش بیرون یه هدیه کوچولو براش بگیری و بگی که چقدر خوشگله. ازش تعریف کنی و باهاش حرف بزنی. یاد بگیر که با مردونگیت غصه هاش و آب کنی نه از غصه آب بشه. اگر هم پای فاصله در میونه کافی هست که نازش کنی. بهش زنگ بزنی و باهاش حرف بزنی. اگر بازم گریه کرد و آروم نشد دلسرد نشو. باز هم صداش کن. عاشقانه صداش کن، حتی اگر واقعاً خسته ای. قول میدم درست اون لحظه ای که داری فکر میکنی این صدا کردن ها فایده ای نداره و نمی خواد حرف بزنه و می خواد تنها باشه، بر می گرده طرفت و توی آغوشت خودش و رها می کنه و...
زن ها هیچ وقت این لحظه ها رو که پاش وایسادی، فراموش نمی کنن و همه انرژی رو که براش گذاشتی، بهت بر می گردونن.
پسرم
این روزها که می نویسم هنوز دخترکی هستم پر از آرزو، دخترکی که روزی زن می شود، مادر می شود: مادر تو.
...

آنچه خواندید قطعه ای زیبا و دلنشین بود به قلم تهمینه میلانی برای پسرش. تقدیم به همه مادرها و همه دخترها و پسرها... 


[+] نوشته شده توسط مریم در 12:8 | |







نکته ای تامل برانگیز : میزان فاصله ی قلب آدم ها و تن صدا

 
 
 

 استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟ شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند. سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است. استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی 


[+] نوشته شده توسط مریم در 12:1 | |







!!!!!!!!!!!!Height of Miscommunication

 
 
 
 
 
 

The oldlady fainted 


[+] نوشته شده توسط مریم در 13:34 | |







Quotes from the wise

 

 
 
*********************************

[+] نوشته شده توسط مریم در 12:49 | |