کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ




نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو




آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





اهـــــــل آرامــــــش که شدی

شــــــــــــاد بودن دیگران

بیشـــــــــتراز شـــــــــــــاد بودن خودت به دلت می چسبد

آرامش سهم دل هاییست

که

نگاهــــــــشان به نگاه

خداست 


[+] نوشته شده توسط مریم در 6:17 | |







پرســـــیدم جهنـــــــم کجاست؟

گفـــــــــت

قلبی را پیدا کن که نمیتواند

دوســــــــت داشته باشد. 


[+] نوشته شده توسط مریم در 6:10 | |







شهر هرت کجاست؟

 

 

- شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب.



 



 

- شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند..

 

- شهر هرت جایی است که درختها علل اصلی ترافیک اند و بریده می شوند تا ماشینها راحت تر برانند.

 

- شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.

 

- شهر هرت جایی است که شوهر ها انگشتر الماس برای زنانشان می خرند اما حوصله 5 دقیقه قدم زدن را با همسران ندارند.

 

- شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول بعد از ماهها فقط می توان برای مردم مصیبت دیده، چند چادر برپا کرد.

 

- شهر هرت جایی است که خنده نشان از جلف بودن را دارد.

 

- شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسیشونو در بیارن.

 

- شهر هرت جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریال های تلویزیونی رو توی کاخها می سازن.

 

- شهر هرت جایی است که گریه محترم و خنده محکومه.



 


 

- شهر هرت جایی است که وقتی می ری مدرسه کیفتو می گردن مبادا آینه داشته باشی

 

- شهر هرت جایی است که توی فرودگاه برادر و پدرتو می تونی ببوسی اما همسرتو نه 

 

- شهر هرت جایی است که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر رو دعوت می کنی و شام میدی تا برن و از بدی و زشتی و نفهمی و بی کلاسی تو کلی حرف بزنن..

 

- شهر هرت جایی است که مردمش پولشان را توی صندوق میریزن و دعا میکنن که خدا آنها را از فقر نجات بده...

 

- شهر هرت جایی است که به بعضی از بیسوادها میگن پروفسور.

 



 

- شهر هرت جایی است که مردگان مقدسند و از زنده ها محترمترند.

- شهر هرت جایی است که اگر از یک نفر دزدی کنی مجازاتت میکنند 
اگر از 80َ میلیون نفر بدزدی آزادی 

شهر هرت جایی است که گاهی بعضی  پدر و مادروقتی که زنده اند روی گوشت ندیده اند اما بعد از مرگش به 800 نفر کباب بختیاری میدی تا آبروشون  نره

شهر هرت جایی است که تا کربلا پیاده میروی . حاضر نیستی دو قدم بروی تا از پل عابر بگذری

شهر هرت جایی است که تاجرت در چین غذا نمیخورد که ذبح شرعی نشده و در مورد خرید میخواهد که بجای مارک چین مارک آمریکایی  بزنند.
شهر هرت جایی است که همسایه ات از نداشتن پول دارو میمیرد و تو هرسال حج میروی

شهر هرت جایی است که شهر تو بیمارستان ندارد تو برای ساختن ضریح هزاران کیلو طلا به بلاد عرب میفرستی 
شهر هرت جایی است که در کشورت بیکاری بیداد میکند تو در ونزوئلا برای جوانانش شغل ایجاد میکنی 

شهرهرت جایی است که با قسم دروغ گرانفروشی میکنی تا پول جمع کنی و به زیارت بروی

شهر هرت کجاست ؟!!!!! 


[+] نوشته شده توسط مریم در 6:48 | |







 ملانصرالدین وقتی وارد طویله میشد به خرش سلام میکرد....

گفتن :
ملا این که خره نمیفهمه که سلامش میکنی...!!!
میگه :
اون خره ولی من آدمم،
من آدم بودن خودم رو ثابت میکنم،
بذار اون نفهمه....!!!

حالا اگه به کسی احترام گذاشتی حالیش نبود،
اصلا ناراحت نباشید،
شما آدم بودن خودتون رو ثابت کردید،
بذار اون نفهمه.

[+] نوشته شده توسط مریم در 6:44 | |







 ﺳﮓ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ

ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡِ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺪﻩ, ﻧﺎﺯﻡ ﻣﯿﮑﻨﻪ , ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ , ﺣﺘﻤﺎّ ﺧﺪﺍﺳﺖ!
اما…..
یه گربه اینجوری فکر میکنه:



این آدمه به من غذا میده؛ نازم میکنه ؛ دوستم داره ؛ حتما من خدام!
به این میگن
” گربه صفتی “….!

حکایت بعضی آدماس

[+] نوشته شده توسط مریم در 6:40 | |







زیــــــــــادی خوب بودن خوب نیست

زیـــــــــــــــادی که خوب باشی

به زیــــــــــــــــادی خوب بودنت عادت میکنند

آنوقت کافیســــــــــت 

کمی بد شوی

همــــــــــــــــه گمان می کنند زیــــــــــــادی بدی...

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 6:28 | |







ﭼﻮﺏ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﻣﺮﺋﻴﺴﺖ ...
ﻧﻪ ﻛﺴﻲ ﻣﻴﻔﻬﻤﺪ ,ﻧﻪ ﺻﺪﺍﻳﻲ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﻳﻚ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ ...
ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺑﻐﺾ ,ﻧﻔﺴﺖ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ...
ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ ...
ﻛﻪ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ ...
ﺑﺎﻋﺚ ﻭ ﺑﺎﻧﻲ ﻳﻚ ﺑﻐﺾ ﺷﺪﻱ
ﻭﺩﻟﻲ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻱ ...
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩﻱ ﺑﻐﺾ
ﭘﺎﭘﻲ ﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ...
ﻭ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ ...
ﻣﻴﻨﺸﻴﻨﺪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ ...
ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎﻻﺟﺒﺎﺭ ...
ﻫﺮ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺻﺪﺑﺎﺭ ...
ﻣﺤﺾ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ ...
ﺑﻐﺾ ﺭﺍ ﻣﻴﺸﻜﻨﻲ ...

ﺁﺭﻱ , ﺍﻳﻦ ﭼﻮﺏ، ﭼﻮﺏِ ﺧﺪﺍﺳﺖ 


[+] نوشته شده توسط مریم در 6:23 | |







زندگی

دشوارترین امتحان است.

بسیاری از مردم مردود می شوند

چون سعی می کنند

از روی دست هم بنویسند

غافل از اینکه

سوالات موجود در برگه ی هر کسی فرق می کند 


[+] نوشته شده توسط مریم در 6:19 | |







تنهـــــــــایی آدمها بزرگــــــــــ است

خیلی بزرگــــــــــــــ

شاید

به وسعت یک دریاســـــــــت

امـــــــــــا 

برای پرکردنــــــــــش

یک لیوان محبـــــــــت کافیست


[+] نوشته شده توسط مریم در 7:36 | |







  میــــگویند دنیـــــــا متعلق به کسانی است که

                                         زود بیـــــــــــدار میـــــــــشوند

                                                                                 دروغ است

             دنیـــــــــــا متعلق به کسانی است که

                             از بیدار شدنشان خشــــــــــنودند...



[+] نوشته شده توسط مریم در 7:27 | |







برای تـــــــــــو...

برای چشـــــــــمهایت!

برای مــــــــــن...

برای درهـــــــایمــــــ!

برای مـــــــــــا...

برای اینهمــــــــه تنهــــــــــایی!ای کاش خـــــــــــــدا کاری کند


 

 

 

 

 

  


[+] نوشته شده توسط مریم در 10:34 | |








[+] نوشته شده توسط مریم در 11:17 | |







این شعر توسط مادری که در خانه سالمندان بوده تهیه و نگارش شده و وصیت کرده بودند که پس از مرگش این شعر رو انتشار بدهند.... متاسفانه گویا ایشون چند ماه پیش در تنهایی و بدون حضور فرزندانشون فوت میکنن:

تیک تاک تیک تاک.....

 ساعت اینجا مرا یاد تو می اندازد
پسر کوچک من یادت نیست
تا سحر بر سر بالین تو بیدار نشستم
که مبادا پشه ای
بزند نیش بر آن صورتِ زیبای تو فرزندِ گلم
یا که در نیمۀ شب ها نکند شیر بخواهی
و من از گریه و بی تابی تو
خواب ، وغافل باشم
پسر دلبندم
من در اینجا پدری می بینم
که به تنهایی خود می گِرید
مادری گوشۀ دیوار پریشان وضعیف
خیره بر سقف
که شاید مرگ است...
حال و احساسِ همه طوفانیست
و به هر ثانیه یک عُمر تلاطم دارد
سوز این حالِ غریب
می زند طعنه به سرمای وجود
و چه اینجا سرد است
وای انگار زمستان شده است
نکند خوب نپوشی تو لباس
 نکند خوب نپوشی تو لباس
 این تمام تنشِ ذهن من است
چون که در لرزشِ دستانِ نحیفم انگار
نیست دیگر که توانی به پرستاری تو
من در این حالِ ضعیف
من در این حالِ به ظاهر دَم مرگ
از خدا میخواهم
برود خار به چشمم اما
نرود
 
خار
 
به
 پای
 
تو
 
 عزیز مادر...


[+] نوشته شده توسط مریم در 13:38 | |







برایت http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/2.gifآرزو می‌كنم. روزهای شــــاد http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/3.gif، فوق‌العاده و http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/4.gifداشته باشی. خیلی خودت رو با  http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/5.gif مشغول نكن؛ مواظب خودت باشhttp://mehromahpub.persiangig.com/GIF/8.gif؛ برای خودت http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/9.gif قشنگ‌قشنگ بخـــر. امیدوارم از آسمون برات http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/10.gif  بباره كه بتونی باهاش یه http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/11.gif یا شایدم http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/12.gif بخری و هیچ‌وقت به http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/13.gif نیاز زیادی نداشته باشی؛ فقط http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/14.gif باش و  http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/15.gifhttp://mehromahpub.persiangig.com/GIF/16.gifhttp://mehromahpub.persiangig.com/GIF/17.gif برو. راستی... فكر خوبی كه  http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/18.gifhttp://mehromahpub.persiangig.com/GIF/19.gifhttp://mehromahpub.persiangig.com/GIF/20.gif و http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/21.gif بیشتر بخوری ولی زیــــاد نخورhttp://mehromahpub.persiangig.com/GIF/22.gifhttp://mehromahpub.persiangig.com/GIF/23.gif؛ هیچوقت با دوستت http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/25.gif نكن و از این‌كه بگی http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/26.gif خجالت نكش. از لحظه‌های رمانتیكت http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/27.gifلذت ببر؛

بهترین آرزوها رو برای خودت و http://mehromahpub.persiangig.com/GIF/28.gifت آرزو دارم؛


[+] نوشته شده توسط مریم در 19:4 | |







فرداهايت قشنگ

یادت باشه تا خودت نخوای هیـچ کس نمیتونه زندگیتو خراب کنه !
 
یادت باشه که آرامش رو باید تو وجود خودت پیدا کنی!
 
یادت باشه خدا همیشه مواظبته!
 
یادت باشه همیشه ته قلبت یه جایی برای بخشیدن آدما بگذاری ...
 
و : 
 
1.منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش...اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن؛همه رهگذرند!
 
2.زبان استخوانی ندارد اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند،مراقب حرفهايمان باشيم!
 
3.به کسانی که پشت سر شما حرف میزنند بی اعتنا باشید،آنها به هما نجا تعلق دارند،یعنی دقیقا"پشت سر شما!
 
4.گاهی در حذف شدن كسي از زندگيتان حكمتي نهفته است. اينقدراصرار به برگشتنش نکنید!
 
5.آدما مثل عکس هستن،زیادی که بزرگشون کنی کیفیتشون میاد پایین!
 
6.زندگی کوتاه نیست،مشکل اینجاست که ما زندگی را دیر شروع میکنیم!
 
دردهایت را دورت نچین که دیوارشوند،
زیرپایت بچین که پله شوند
 
هیچوقت نگران فردایت نباش،
خدای دیروز و امروزت،فرداهم هست
 
ما اولين دفعه است که تجربه بندگي داريم
ولى اوقرنهاست که خداست
 
فرداهایت قشنگ...


[+] نوشته شده توسط مریم در 21:22 | |







 

ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ‌ ﺧﻼ‌ﺻﻪ‌ ‌ﮐﻨﻨﺪ، ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ‌ ﻣﺸﺘﯽ‌‌ ﺧﺎﮎ ،،،،!!!!

                                                   كه ممكن ﺑﻮﺩ ﺧﺸﺘﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﯾﮏ‌ ﺧﺎﻧﻪ

 

 

ﻭﯾﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﮔﻠﺪﺍﻥ ،،،،

                                                   ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﻏﺒﺎﺭﯼ ﺑﺮ ﭘﻨﺠﺮﻩ ،،،،،

 

ﺩﯾﺪﻥ...ﺷﻨﯿﺪﻥ...ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ ،،،،!!!!!

 

                                                 ﻭ ﻧﻔﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺩﻣﯿﺪ...

 

!!!!

 

...


 

ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﻪ ﻗﺪﺭ ﻧﺪﺍﻧﻢ ،،،،،


[+] نوشته شده توسط مریم در 21:12 | |







 

من از مستي هراسم نيست ، از آن مستان بی مقدار مي ترسم !
ز عشق هرگز نترسيدم ؛
گريزانم از آن عاشق که يک دل دارد و يکصد هزار دلبر !!
و نام عشق را بر خاک ميمالد ... و هر دم در خيال خويش تمنای نگار تازه ای دارد !!!
ز تنهائی مرا پروا نبود هرگز ؛
از آن تن ها ...که بر تن ميزنند چنگي ز نامردی ...گريزانم !!!!
در اين آشفته بازار رفاقت ها ... به دنبال رفيقی ناب ميگردم 
زهی باطل خيالم را ...که من مخمور و اينک در پی يک خواب ميگردم...

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 21:6 | |







تقدیم به عشقم که با دنیا عوضش نمیکنم...♥
منو ببخش...♥
ببخش اگه یه وقتایی اونی که انتظار داری نیستم...♥
ببخش اگه بعضی وقتا از ترس نداشتنت الکی بهت گیر میدم... ♥
ببخش اگه اون وقتایی که بهم احتیاج داری کنارت نیستم تا آرومت کنم...♥
ببخش اگه قراره یه روزی پیش این آدما، روی این زمین، تنهات بزارم و برم پیش خدا مون...♥
ببخش اگه دختر آرزوهات نیستم اما باور کن از هر کس دیگه ای بیشتر تو این دنیا دوست دارم...♥
میدونم بعضی وقتا غیر قابل تحملم اما تو ببخش...♥
ببخش اگه گاهی حسودی میکنم به آدمایی که هر روز میبیننت...♥
اگه غیرتی میشم، اگه سرت داد میزنم منو ببخش...♥
اگه به چشمم زیباترینی،
اگه برام تو دنیا تکی،
اگه با نگاهت دلم میلرزه،
اگه دورم آدم زیاده اما فقط تو رو دارم،
اگه حسم با هرکی که دیدی نسبت بهت فرق میکنه،
منو ببخش...♥

آخه عاشقتم...♥
پس به جرم احساسم منو ببخش


[+] نوشته شده توسط مریم در 19:59 | |







 

h51r_02.jpg

نه مرادم، نه مريدم، نه پيامم، نه کلامم، نه سلامم، نه عليکم، نه سپيدم، نه سياهم
نه چنانم که تو گويي
نه چنينم که تو خواني
و نه آنگونه که گفتند و شنيدي
نه سمائم، نه زمينم، نه به زنجيرِ کسي بسته‌ام و برده دينم
نه سرابم، نه براي دل تنهاييِ تو جام شرابم
نه گرفتار و اسيرم، نه حقيرم، نه فرستاده پيرم
نه به هر خانقه و مسجد و ميخانه فقيرم
نه جهنم، نه بهشتم که چُنين است سرشتم
اين سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلمِ نور نوشتم ...

حقيقت نه به رنگ است و نه بو، نه به هاي است و نه هوي
نه به اين است و نه او، نه به جام است و سبو
گر به اين نقطه رسيدي به تو سر بسته و در پرده بگويم

تا کسي نشنود اين رازِ گهربارِ جهان را :

آنچه گفتند و سُرودند، تو آني خودِ تو جان جهانيگر نهاني و عياني تو هماني که همه عمر به دنبالِ خودت نعره زناني
تو نداني که خود آن نقطه عشقي
تو خود اسرارِ نهاني
همه جا تو نه يک جاي نه يک پاي همه اي با همه اي همهمه اي
تو سکوتي تو خودِ باغ بهشتي
تو به خود آمده از فلسفه چون و چرايي
به تو سوگند که اين راز شنيدي و نترسيدي و بيدار شدي
در همه افلاک بزرگي نه که جُزئي نه که چون آب در اندام سَبوئي
تو خود اويي، به خود آي تا درِ خانه متروکه هر کس ننشيني
و به جز روشني شعشعه پرتو خود هيچ نبيني
و گلِ وصل بچيني ...


 


[+] نوشته شده توسط مریم در 11:15 | |







 

v9k8_01.jpg


وقتی قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود
وقتی نمیتوانیم‌ اشك‌هایمان‌ را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌
و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ میشكند
وقتی احساس‌ میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌
و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته‌ میكشد
و انتظارها به‌ سر نمیرسد
وقتی طاقتمان‌ تمام‌ میشود
و تحملمان‌ هیچ ...


xpw1_02.jpg


آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ كه‌ تو
فقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی ...


sfml_03.jpg


آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم
آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را آه‌ میكشیم
تو را گریه‌ میكنیم
و تو را نفس‌ میكشیم


ow9r_04.jpg

وقتی تو جواب‌ میدهی،
دانه‌دانه‌ اشك‌هایمان‌ را پاك‌ میكنی
و یكی یكی غصه‌ها را از دلمان‌ برمیداری
گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را باز میكنی
و دل‌ شكسته‌مان‌ را بند میزنی
سنگینی ها را برمیداری
و جایش‌ سبكی میگذاری و راحتی؛
بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند

0ej8_05.jpg


خواب‌هایمان‌ را تعبیر میكنی
و دعاهایمان‌ را مستجاب‌
آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی؛
قهرها را آشتی میدهی
و سخت‌ها را آسان
تلخ‌ها را شیرین‌ میكنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشود
و سیاهی‌ها سفید سفید ...


خداوندا !
تنها تو را صدا میکنیم
و فقط تو را می خوانیم





[+] نوشته شده توسط مریم در 18:20 | |







حرمت اعتبار خود را
هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن
که ما هر یک یگانه ایم
موجودی بی نظیر و بی تشابه

و آرمانهای خویش را
به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن
تنها تو می دانی که "بهترین" در زندگانیت
چگونه معنا می شود

از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است آسان مگذر
بر آنها چنگ درانداز، آنچنان که در زندگی خویش
که بی حضور آنان، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد

با دم زدن در هوای گذشته
و نگرانی فرداهای نیامده
انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر شود

هر روز، همان روز را زندگی کن
و بدین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای

و هرگز امید از کف مده
آنگاه که چیز دیگری
برای دادن در کف داری

همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد
که قدمهای تو باز می ایستد
و هراسی به خود را مده
از پذیرفتن این حقیقت که
هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد
تنها پیوند میان ما
خط نازک همین فاصله است

برخیز و بی هراس خطر کن
در هر فرصتی بیاویز
و هم بدینسان است که به مفهوم شجاعت
دست خواهی یافت

آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
عشق را از زندگی خویش رانده ای
عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری، سرشارتر شود
و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری، آسان تر از کف رود
پروازش ده تا که پایدار بماند

زندگی مسابقه نیست
زندگی یک سفر است
و تو آن مسافری باش
که در هر گامش
ترنم خوش لحظه ها جاریست

iau3_lif.jpg


 


[+] نوشته شده توسط مریم در 18:16 | |







 


اي شب از روياي تو رنگين شده
سينه از عطر تو ام سنگين شده
اي به روي چشم من گسترده خويش
شادي‌ام بخشيده از اندوه بيش
همچو باراني که شويد جسم خاک
هستيم ز آلودگي‌ها کرده پاک

اي تپش‌هاي تن سوزان من
آتشي در سايه مژگان من
اي ز گندم‌زارها سرشارتر
اي ز زرين شاخه‌ها پُر بارتر
اي در بگشوده بر خورشيدها
در هجوم ظلمت ترديدها
با تو ام ديگر ز دردي بيم نيست
هست اگر، جز درد خوشبختيم نيست

اين دلِ تنگِ من و اين بار نور؟
هايهوي زندگي در قعر گور؟

اي دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پيش از اينت گر که در خود داشتم
هر کسي را تو نمي‌انگاشتم

درد تاريکي‌ست دردِ خواستن
رفتن و بيهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سيه‌دل سينه‌ها
سينه آلودن به چرکِ کينه‌ها
در نوازش، نيش ماران يافتن
زهر در لبخند ياران يافتن
زر نهادن در کفِ طرارها
گم‌شدن در پهنه بازارها

آه اي با جان من آميخته
اي مرا از گور من انگيخته
چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاييم خاموشي گرفت
پيکرم بوي همآغوشي گرفت
جوي خشک سينه‌ام را آب، تو
بستر رگ‌هام را سيلاب، تو
در جهاني اينچنين سرد و سياه
با قدم‌هايت قدم‌هايم به‌راه

اي به زير پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گيسويم را از نوازش سوخته
گونه‌هام از هُرم خواهش سوخته
آه، اي بيگانه با پيراهنم
آشناي سبزه‌زارانِ تنم

آه، اي روشن طلوع بي‌غروب
آفتاب سرزمين‌هاي جنوب
آه، آه اي از سحر شاداب‌تر
از بهاران تازه تر، سيراب تر
عشق ديگر نيست اين، اين خيرگي‌ست
چلچراغي در سکوت و تيرگي‌ست
عشق چون در سينه‌ام بيدار شد
از طلب پا تا سرم ايثار شد
اين دگر من نيستم، من نيستم
حيف از آن عمري که با "من" زيستم

اي لبانم بوسه گاه بوسه‌ات
خيره چشمانم به راه بوسه‌ات
اي تشنج‌هاي لذت در تنم
اي خطوط پيکرت پيراهنم
آه مي‌خواهم که بشکافم ز هم
شادي‌ام يک‌دم بيالايد به غم
آه مي‌خواهم که برخيزم ز جاي
همچو ابري اشک ريزم هايهاي

اين دلِ تنگِ من و اين دود عود؟
در شبستان، زخمه‌هاي چنگ و رود؟
اين فضاي خالي و پروازها؟
اين شب خاموش و اين آوازها؟

اي نگاهت لاي‌لاي سِحر بار
گاهوار کودکان بي‌قرار
اي نفس‌هايت نسيم نيم‌خواب
شُسته از من لرزه‌هاي اضطراب
خُفته در لبخند فرداهاي من
رفته تا اعماق دنياهاي من

اي مرا با شعور شعر آميخته
اين همه آتش به شعرم ريخته
چون تب عشقم چنين افروختي
لاجرم شعرم به آتش سوختي

675k_forogh3.jpg

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 18:9 | |








 وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد؛

یک لحظه آفتاب در هوای سرد غنیمت می‌شود.

خدا در مواقع سختی‌ها تنها پناه می‌شود.

یک قطره نور در دریای تاریکی همه‌ی دنیا می‌شود.

یک عزیز وقتی که از دست رفت همه کس می‌شود.

پاییز وقتی که تمام شد،

به نظر قشنگ و قشنگ‌تر می‌شود …

امروز به همه چیز خوب بنگر،

قدر داشته‌هایت را بدان و سپاسگزار پروردگارت باش!

عزیزانت را در آغوش بگیر،

بگو که چقدر آنها را دوست داری!

به زندگی‌ات عشق بورز و زیبا زندگی کن …

فرصت‌ها را از دست نده!

زندگی آنقدرها هم طولانی نیست …

شاید فردایی نباشد!

قدرش را بدان!


[+] نوشته شده توسط مریم در 14:10 | |








 وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد؛

یک لحظه آفتاب در هوای سرد غنیمت می‌شود.

خدا در مواقع سختی‌ها تنها پناه می‌شود.

یک قطره نور در دریای تاریکی همه‌ی دنیا می‌شود.

یک عزیز وقتی که از دست رفت همه کس می‌شود.

پاییز وقتی که تمام شد،

به نظر قشنگ و قشنگ‌تر می‌شود …

امروز به همه چیز خوب بنگر،

قدر داشته‌هایت را بدان و سپاسگزار پروردگارت باش!

عزیزانت را در آغوش بگیر،

بگو که چقدر آنها را دوست داری!

به زندگی‌ات عشق بورز و زیبا زندگی کن …

فرصت‌ها را از دست نده!

زندگی آنقدرها هم طولانی نیست …

شاید فردایی نباشد!

قدرش را بدان!


[+] نوشته شده توسط مریم در 14:10 | |








زندگی در گذر آینه ها جان دارد
با سفرهای پر از خاطره پیمان دارد

زندگی خواب لطیفی است که گل می بیند
اضطراب و هیجانی است که انسان دارد

زندگی كلبه دنجی ست كه در نقشه خود
دو سه تا پنجره رو به خیابان دارد

گاه با خنده عجین است و گهی با گریه
گاه خشك است و گهی شرشر باران دارد

زندگی مرد بزرگیست كه در بستر مرگ
به شفابخشی یك معجزه ایمان دارد

زندگی حالت بارانی چشمان تو است
كه در آن قوس و قزح های فراوان دارد

زندگی آن گل سرخی ست كه تو می بویی
یك سرآغاز قشنگی ست كه پایان دارد ...


زندگی كن
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ...
رونق عمر جهان، چندصباحی گذراست
قصه بودن ما
برگی از دفتر افسانه ای ی، راز بقاست
دل اگر می شكند
گل اگر می میرد
و اگر باغ بخود رنگ خزان می گیرد
همه هشدار به توست؛
ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ...
زندگی كوچ همین چلچله هاست
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ...


[+] نوشته شده توسط مریم در 11:54 | |







 

copy of christmas in the wilderness.jpg

آرزو کنـــ با منـــــ

که اگر خواست زمســـــــــــــــــــتان برود

گرمـــــــــی دست تو اما باشد...


[+] نوشته شده توسط مریم در 21:29 | |







 

image (202).jpg

تنهـــــــــا چیزی که از فردا میدانم

این است

که خـــــــــــــدا قبل از خورشید بیــــــــــــدار است

ازاو میخواهم که قبل از همـــــــــــــه در کنا رتو باشد

و

راه را برایت همـــــــــــــــوار کند

فـــــــــردایت سپـــــــــــــــید...

 


[+] نوشته شده توسط مریم در 21:19 | |







اگر « ميم » مشکلات را برداريم زندگي شيرين ميشه ...

برايت هزاران يلداي شکلاتي آرزو دارم ...

عمرتان طولاني ، قلبتان نوراني . . . 

 يلــــــــــــــــــــدا مبــــــــــــــــــــــــــــــارک
عکس شب یلدا,کارت پستال شب یلدا
بلنــــــــــــــــدترین شبـــــــــــــــــــــ سال
هم 
خورشیــــــــــــــــــــد را ملاقات خواهد کرد
و اینـــــــــــــــــ
یعنیـــــــــــ
بوســــــــــــــــــــــه گرمـــــــــــــــــ خداوند
بر صورت زندگیـــــــــــــــــــــــ
وقتی
همهـــــــــــــــــ

چیز یخــــــــــــــ میزند..


[+] نوشته شده توسط مریم در 13:14 | |







 

من، دل رفتن نداشتم؛

درخت خانه ات ماندم؛

تو، رفتن را دل دل نکن ...!

ریزش برگ هایم آزارت می دهد ...



 


[+] نوشته شده توسط مریم در 13:14 | |







 

http://axgig.com/images/26686424560906475568.png

[+] نوشته شده توسط مریم در 13:8 | |








 

زن قداست دارد،
 براى با او بودن  باید "مرد" بود !

 نه نر ... !

 


 

[+] نوشته شده توسط مریم در 19:29 | |







 


ﭘﺴﺮ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯾﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺰ ﻧﺸﺴﺖ .
ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﻓﺖ .
ﭘﺴﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺷﮑﻼﺗﯽ ﭼﻨﺪ ﺍﺳﺖ؟
ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﮔﻔﺖ 50 ﺳﻨﺖ . ﭘﺴﺮﮎ ﭘﻮﻝ ﺧﺮﺩﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﻤﺮﺩ
ﺑﻌﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺑﺴﺘﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﺍﺳﺖ؟
ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺰﻫﺎ ﭘﺮﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺰ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﮔﻔﺖ 35 : ﺳﻨﺖ
ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ .
ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﯾﮏ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺍﺩﻭ ﺭﻓﺖ .
ﭘﺴﺮ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﺻﻮﺭﺗﺤﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ..
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﯿﺰ ﺭﻓﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﮔﺮﻓﺖ !!!!
ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﺧﺎﻟﯽ 15 ﺳﻨﺖ ﺍﻧﻌﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺷﮑﻼﺗﯽ ﺑﺨﺮﺩ .
ﺷﮑﺴﭙﯿﺮ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﺑﻌﻀﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺯﺍﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺮﺧﯽ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ، ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ

[+] نوشته شده توسط مریم در 19:27 | |







این گل قشنگو تقدیم میکنم به بهترین دوستم که خیلی

وقته ازش بیخبرم

امیدوارم هرجا که هست زندگیش مث این گل با طراوت و شاداب باشه

 

1769408_thumb.jpg

k55ojrx8vmd9j4i7fbqb.png


[+] نوشته شده توسط مریم در 19:42 | |







 


به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید، ارباب. نخند !

به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز از آدامسهایش نمی خری. نخند !

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ای کوتاه معطلت کند. نخند !

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده. نخند !

به دستان پدرت،

به جاروکردن مادرت،

به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،

به راننده ی چاق اتوبوس،

به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،

به راننده ی آژانسی که گاهی مواقع چرت می زند،

به پلیسی که سرچهارراه با کلاه صورتش را باد می زند،

به مجری نیمه شب رادیو،

به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،

به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند،

به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،

به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی،

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان،

به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،

به مردی که در خیابانی شلوغ ماشینش پنچر شده،

به مسافری که سوار تاکسی می شود و بلند سلام می گوید،

به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،

به زنی که با کیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی،

به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،

به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،

به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی

نخند ...

نخند که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!

که هرگز نمیدانی آنها چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!

آدمهایی که هرکدام برای خود و خانواده شان همه چیز و همه کسند!

آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،

بار می برند،

بی خوابی می کشند،

کهنه می پوشند،

جار می زنند،

سرما و گرما می کشند،

و گاهی خجالت هم می کشند ...


انسانهای بزرگ، دو دل دارند؛

دلی که درد می کشد و پنهان است

و دلی که می خندد و آشکار است


[+] نوشته شده توسط مریم در 13:46 | |








گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود

گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه بدستور میشود

گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود

گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود

گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود

گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود

گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود

گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود

کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود



[+] نوشته شده توسط مریم در 13:9 | |







 

کنارم نیستی
اما
دائم در کوچه های ذهنم
قدم میزنی...
عزیز بودن یعنی همین.....

38423176613099901904.jpg


[+] نوشته شده توسط مریم در 13:4 | |







خاکــــــــــــــــ عرفات را

آب زمـــــــــــــــــــــزم را

کــــــــــــــــــوه حرا را

جرات ابـــــــــــــــــــــراهیم را

طاقت اســــــــــــــــماعیل را

وصــــــــــــــــال معشوق را

صاحـــــــــــــــب کعبه

نصیبتان کند

عیـــــــــــــــــــدتان مبارک


[+] نوشته شده توسط مریم در 11:46 | |







 

اس ام اس

 

هیــــــس. . .
اگه ماله منی. . .

اجازتم دست منه. . .

همه چیزتم مال منه. . .

پس چروک پیشونیتم مال منه. . .

تنها جایی که بت اجازه میدم ناراحت شی. . .

زیر تابوت منه. . .

پس فقط برام بخند. . .(!)


[+] نوشته شده توسط مریم در 11:23 | |







 

سلامتی دختری که وقتی میخواد بره بیرون حاضر شدنش ۵ دقیقه بیشتر طول نمیکشه!

مانتوی سادشو میپوشه،

شلوارشو پاش میکنه

،مقنعشم میکشه روسرش!

به صورتش چیزی نمیماله چون خدا صورتشو آرایش کرده!

کولشو که دوساله خریدش میندازه رو دوشش!

کفشایه آلستارش که عاشقشونه میپوشه

! هنذفری رو میذاره تو گوشش و به موسیقی رپ تندش گوش میده!

به سلامتی همین دختر که اصلا براش مهم نیست پسرا از تیپش خوششون میاد یا نه!

به پشت سرش نگاه نمیکنه چون براش مهم نیست کسی دنبالشه یا نه

اس ام اس


[+] نوشته شده توسط مریم در 11:21 | |







 

pw7lb5yko1loofb8bnl.gif

یـﮧ عمره کـﮧ از چشمـــ تو בورمو

کنار تواҐ بی تــو هر ثانیـﮧ

mlu07fzlw9t1vqbejt70.gif

هوس کرבҐ امشبـــ کـﮧ בستاتو باز

בوباره تــو בستـــ خوבҐ فرض کنمـــ

تــو رو از همونی کـﮧ از مـךּ گرفتـــ

یـﮧ امشبـــ برای خوבҐ قــرض کنمـــ ...


[+] نوشته شده توسط مریم در 11:19 | |







سلامتیــــــــــــــــــ ما دخدرا...


که اگــــــــــــــــــه نباشیم

تموم عروســــــــــــکای دنیا بی مادر میشن


رنگـــــــــــــــای صورتی توی مغازه ها خاک میخورن


لواشــــــــــــــــک فروشیا ورشکست میشن

خونه سوت و کور میممونه و کسی نیست جنگولکـــــــــــــــ بازی در بیاره

دیگه کسی نیست مامانا بهشــــــــــــ غـر بزنن


پسرا دقــــــــــــــــــــــــ میکنن


سوسکـــــــــــــا افسردگی میگیرن چون کسی نیست ازشون بترسه

ROoOoOoOoOoOoOzemOoOoOon mOoOoOobarak


[+] نوشته شده توسط مریم در 20:38 | |







شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

با خودم می گفتم :

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ !!!

زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست


آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد،

قدر این خاطره را ، دریابیم


زنده یاد سهراب سپهری



[+] نوشته شده توسط مریم در 12:9 | |







وقتي

سكوت خدا

را در برابر راز و نيازت ديدي،

نگو

خدا با من قهر است!
او

به تمام كائنات فرمان سكوت داده

تا

حرف دلت را بشنوند؛
پس

حرف دلت را بگو

عکس های قشنگ و جالب جدید


[+] نوشته شده توسط مریم در 16:8 | |







در صــدا کردنِ نـام تــو
 
 
یـک " کـجـایـی " پنهان است
 
یـک " کـاش مـی بـودی "

یـک " کـاش بـاشـی " !
 




[+] نوشته شده توسط مریم در 16:6 | |







 

با چشم هایت حرف دارم
می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
از بهار،
از بغض های نبودنت،
از نامه های چشمانم...که همیشه بی جواب ماند
...باور نمی کنی؟!...
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما
دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند،
به راستی...
عشق بزرگترین آرامش جهان است

 

 
%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%20%D9%BE%D8%B3%

[+] نوشته شده توسط مریم در 16:3 | |







 

شیرینم تـقصـیر تـــو نیـست …
حـتمـاً اشـتبـاه از متـصـدی ِ آرزوهـا بـوده
کـه تـو نصـیب دیــــــگری شـدی …!

[+] نوشته شده توسط مریم در 21:48 | |







 

 

شب براي چيدن ستاره هاي قلبت خواهم آمد

بيدار باش من با سبدي پر از بوسه ميآيم

و آن را قبل از چيدن روي گونه هايت ميکارم

                                                                تا بداني اي خوبم دوستت دارم


[+] نوشته شده توسط مریم در 21:36 | |







 

ﺳﮑــﻮﺕ ﮐـﻪ ﻣــﯽ ﮐﻨـﻢ ﻣــﯽ ﮔـﻮﯾـﯽ
ﺧـﺪﺍﺣﺎﻓـﻆ...
ﻟﻄﻔﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﮑﻮﺕ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺗﻔﺴﯿـﺮ ﻧﮑـﻦ!!
ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺗــﻮﺍﻧﺴﺘـﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﯽ
ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻣﺎﻥ...
ﺑﻪ"ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ"ﻧﻤﯽ ﮐﺸﯿـﺪ!!!

[+] نوشته شده توسط مریم در 21:32 | |







 دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می‌گشتم که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره.

گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.

این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری می‌خوای بکن!

داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد.

سعی کردم خودم رو بزنم به بی‌خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد می‌کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می‌اومدم تصادف شده بود. مردم می‌گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.

گفتم نفهمیدی کی بود؟

گفت من اصلا جلو نرفتم.

دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم. فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک ساعت راه بود و بعید بود مامان اونجا رفته باشه هر طوری بود تا اونجا رفتم، وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برج‌ها این نونوایی تعطیله. دلم نمی‌خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می‌گفت به مامان ربط داره. اما انگار چاره‌ای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف رو دقیق‌تر بپرسم.

دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونی‌ها و فداکاری‌های مامانم فکر می‌کردم و از شدت حسرت که چرا به حرفش گوش نکردم می‌سوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوش بدم وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم. منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد بلد نیستی درست زنگ بزنی .....؟

تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه ..... یه نقس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر و با خودم گفتم قول‌هایی که به خودت دادی یادت نره.

عکس زیباترین گل رز سرخ و قرمز جهان - منتخب عکس گل های رز


[+] نوشته شده توسط مریم در 10:34 | |







ســـیــن اول هــفـــت ســـیـــنـــم : ســلامـــتــی هــمــه پـــدراicone1fr.jpg
khjl.jpgســـیـــن دوم : ســـلامـــتــی هـــمـــه مـــادراicone1fr.jpg
khjl.jpgســیــن سـوم : ســلامــتـی کسی کـه این عـیـد هم کـنـارم نیستicone1fr.jpg
khjl.jpgســیـن چـهـارم : سـلامــتـی شــادی روح هــمــه عـزیـزان سـفـر کـردهicone1fr.jpg
khjl.jpgسـیـن پـنـجـم : سـلامــتـی شــفــا پــیــدا کــردن هــمــه مـریـضــاicone1fr.jpg
khjl.jpgســیـن شـشــم : ســلامــتــی همه آدماicone1fr.jpg

khjl.jpgســیـــن هــفـــتــم : ســـلامتیه دوستای گلـــــــــــــمicone1fr.jpg 


[+] نوشته شده توسط مریم در 13:28 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد