midnight sun




کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ




نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو




آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 


اي شب از روياي تو رنگين شده
سينه از عطر تو ام سنگين شده
اي به روي چشم من گسترده خويش
شادي‌ام بخشيده از اندوه بيش
همچو باراني که شويد جسم خاک
هستيم ز آلودگي‌ها کرده پاک

اي تپش‌هاي تن سوزان من
آتشي در سايه مژگان من
اي ز گندم‌زارها سرشارتر
اي ز زرين شاخه‌ها پُر بارتر
اي در بگشوده بر خورشيدها
در هجوم ظلمت ترديدها
با تو ام ديگر ز دردي بيم نيست
هست اگر، جز درد خوشبختيم نيست

اين دلِ تنگِ من و اين بار نور؟
هايهوي زندگي در قعر گور؟

اي دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پيش از اينت گر که در خود داشتم
هر کسي را تو نمي‌انگاشتم

درد تاريکي‌ست دردِ خواستن
رفتن و بيهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سيه‌دل سينه‌ها
سينه آلودن به چرکِ کينه‌ها
در نوازش، نيش ماران يافتن
زهر در لبخند ياران يافتن
زر نهادن در کفِ طرارها
گم‌شدن در پهنه بازارها

آه اي با جان من آميخته
اي مرا از گور من انگيخته
چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاييم خاموشي گرفت
پيکرم بوي همآغوشي گرفت
جوي خشک سينه‌ام را آب، تو
بستر رگ‌هام را سيلاب، تو
در جهاني اينچنين سرد و سياه
با قدم‌هايت قدم‌هايم به‌راه

اي به زير پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گيسويم را از نوازش سوخته
گونه‌هام از هُرم خواهش سوخته
آه، اي بيگانه با پيراهنم
آشناي سبزه‌زارانِ تنم

آه، اي روشن طلوع بي‌غروب
آفتاب سرزمين‌هاي جنوب
آه، آه اي از سحر شاداب‌تر
از بهاران تازه تر، سيراب تر
عشق ديگر نيست اين، اين خيرگي‌ست
چلچراغي در سکوت و تيرگي‌ست
عشق چون در سينه‌ام بيدار شد
از طلب پا تا سرم ايثار شد
اين دگر من نيستم، من نيستم
حيف از آن عمري که با "من" زيستم

اي لبانم بوسه گاه بوسه‌ات
خيره چشمانم به راه بوسه‌ات
اي تشنج‌هاي لذت در تنم
اي خطوط پيکرت پيراهنم
آه مي‌خواهم که بشکافم ز هم
شادي‌ام يک‌دم بيالايد به غم
آه مي‌خواهم که برخيزم ز جاي
همچو ابري اشک ريزم هايهاي

اين دلِ تنگِ من و اين دود عود؟
در شبستان، زخمه‌هاي چنگ و رود؟
اين فضاي خالي و پروازها؟
اين شب خاموش و اين آوازها؟

اي نگاهت لاي‌لاي سِحر بار
گاهوار کودکان بي‌قرار
اي نفس‌هايت نسيم نيم‌خواب
شُسته از من لرزه‌هاي اضطراب
خُفته در لبخند فرداهاي من
رفته تا اعماق دنياهاي من

اي مرا با شعور شعر آميخته
اين همه آتش به شعرم ريخته
چون تب عشقم چنين افروختي
لاجرم شعرم به آتش سوختي

675k_forogh3.jpg

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط مریم در 18:9 | |